روی میز یک شمارنده گذاشتهام که نشان میدهد فقط یک ماه تا آمدن تو مانده. هنوز کلی کار دارم که باید در همین ۳۰ روز جمع و جورشان کنم. در همین هفتهای که گذشت، وسایل اتاق تو را گذاشتیم، کمددیواری را مرتب کردیم و پردههای اتاقت را نصب کردیم. پردهها را خودم دوختم! اولین بار بود پشت چرخ خیاطی مینشستم، اما نتیجهاش آن قدرها هم بد نبود. حالا فقط مانده خریدن لوستر و هواگیری فنکوئلها و پر کردن فریزر و پر کردن برگه مرخصی دانشگاه و پیگیری کارهای مرخصی و... اووووه! چقدر کار مانده. زود نیاییها؛ ما هنوز وقت لازم داریم!
ادامه مطلب ...